معنی صندوق خانه
فارسی به انگلیسی
Closet, Storeroom
فرهنگ فارسی هوشیار
کته پستو چاشدان
فرهنگ عمید
پستو
صندوق
جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی،
[مجاز] محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک،
[مجاز] خزانه،
[قدیمی] ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته میشود،
[قدیمی، مجاز] تابوت،
* صندوق پیل: [قدیمی] هودج یا محفظهای که در جنگها بر پشت فیل میگذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله میکردند: ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی: ۴/۲۱۹)،
* صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد،
حل جدول
پستو
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی آزاد
صُنْدُوق، محفظه و جعبه برای نگهداری اشیاء- مجازاً:موجودی مالی- حساب خاص- مؤسسه یا سازمان مالی (اصطلاحاتی مانند اَمین صندوق- صندوق خیریه- صندوقِ پس انداز- صندوق بین المللی پول مِثال بر معانی مجازی مزبور است)،
واژه پیشنهادی
پستو
تعبیر خواب
دیدن صندوق به خواب بر سه وجه است. اول: عزو جاه. دوم: بلندی. سوم: زن. - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر بیند که صندوقی نو و پاکیزه داشت، دلیل که زنی خوبروی و پارسا بخواهد. اگر صندوق را کهنه بیند، تاویل به خلاف این باشد. - جابر مغربی
لغت نامه دهخدا
صندوق. [ص ُ] (ع اِ) تَبَنْگو. خاشکدان. (از برهان) (صحاح الفرس). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده:
برفتند و صندوقها را به پشت
کشیدند و ماهار اشتر به مشت.
فردوسی.
همی داشت لختی به صندوق زهر
که زهرش نبایست جستن به شهر.
فردوسی.
خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376).
جاهت به خرد باید و اجلال به دانش
تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال.
ناصرخسرو.
گوهر خود را بدزد از بن صندوق او
یوسف خود را برآر از گو زندان او.
خاقانی.
ز عشوه گرچه بر عیوق رفتند
زتخت امروز بر صندوق رفتند.
نظامی.
|| تابوت. (منتهی الارب):
نهفتند صندوق او را به خاک
ندارد جهان از چنین کار باک
به هامون نهادند صندوق اوی
زمین شد سراسر پر از گفتگوی.
فردوسی.
|| مکعبی چوبین و یا خاتم که بر روی قبر امام یا امامزاده و بعضی بزرگان نهند و گرداگرد آن آیات و یا اشعار نویسد: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت، پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم... (گلستان). || در ادارات و بانکها اطاقی که در آن پول دریافت و یا پرداخت میشود. || یک لنگه از بار انگور و مانند آن که از چوب سازند و بر دو سوی ستور استوار کنند. مخفف آن صندق است. رجوع به صندق شود.
صندوق ساز
صندوق ساز. [ص َ] (نف مرکب) سازنده ٔ صندوق. آنکه صندوق تهیه می کند:
دلم را ز صندوق ساز است غم
که صندوق مهرش بود سینه ام.
طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به صندوق شود.
فرهنگ معین
جعبه بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند، محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر اداره دیگر، جمع صنادیق، پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند، پستی ج [خوانش: (صَ) [ع.] (اِ.)]
عربی به فارسی
() جعبه , قوطی , صندوق , اطاقک , جای ویژه , لژ , توگوشی , سیلی , بوکس , مشت زدن , بوکس بازی کردن , سیلی زدن , درجعبه محصور کردن , احاطه کردن , درقاب یا چهار چوب گذاشتن , جعبه کوچک , جعبه جواهر , صندوق یاتابوت , خزانه وجوه , صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند , صندوقه , درجعبه گذاردن , جعبه بندی (چینی الا ت) , وجوه , سرمایه , تنخواه , ذخیره وجوه احتیاطی , سرمایه ثابت یا همیشگی , پشتوانه , تهیه وجه کردن , سرمایه گذاری کردن , شاه سیم
فرهنگ واژههای فارسی سره
گنجه
معادل ابجد
906